ایستاده با مشت



خیلی دوست دارم درباره فصل سوم لیسانسیه ها بنویسم. فصل سوم این کار من رو یاد فصل سوم زیرآسمان شهر میندازه. اونجا هم کفگیر ته دیگ خورده بود و افتاده بودند به جفنگ گفتن و جفنگ کار کردن. من می تونم بفهمم که پول مسئله ی مهمی هست و برای به دست آوردنش میشه یه سریال بی مایه رو تا ابد کش داد. اما یه چیزی هم هست به اسم وجدان و شرافت کاری. نباید طوری کار کرد که، اونهایی که از دور ایستادن و نگاه می کنن، به حالتون افسوس بخورن.


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

سینما تک اخبار داغ ایران موسسه بین المللی گلوبال کادرو تامین تجهیزات صنعتی oneshut yooseef رنگ خانه در طرح های مختلف گرمایش عشق فیلم تو مویز دانلود موزیک لایت و بی کلام